گتسبی، 8 سال بعد

اولش، کتابو خونده بودم اما وقتی فیلمو دیدم مشخصا چیزی یادم نبود. «گتسبی بزرگ» رو می‌گم. بعد از اینکه فیلم رو دیدم دوباره کتاب رو دست گرفتم و چندروزه خوندم و امروز عصر که دوباره فیلمو دیدم. فیلم خوب بود و کتاب شاهکار. متعجبم از اینکه بار اولی که کتاب رو خوندم تاثیر ماندگاری روم نذاشته که الان به خاطر داشته باشم. روی کتاب تاریخ سال 84 رو زدم. 8 سال پیش و حالا 8 سال بعد کتاب روم تاثیر می‌ذاره، اونقدر که فیلمشو دوبار ببینم و در موردش مطلب بنویسم.
این مساله به من نشون می‌ده که توی این هشت سال چیزی تغییر کرده که در «گتسبی بزرگ» نمودی داشته که برام جالب بوده. شاید تغییر اصلی همون پیام کتاب باشه، گذشته رو نمی‌شه تکرار کرد. 8 سال پیش گذشته‌ی چندانی در کار نبوده که من در فکر تکرارش باشم ولی الان هست. وقتی هم کسی پیدا بشه که به این خوبی به‌ت یادآوری کنه که گذشته رو نمی‌شه تکرار کرد حتما تاثیر گذار خواهد بود. ایمان آوردن به اینکه گذشته رو نمی‌شه تکرار کرد باعث می‌شه باری از روی دوش‌ات برداشته بشه و آزادانه‌تر و رهاتر به آینده فکر کنی، البته امیدوارم.
امیدواری هم از موضوعات اصلی کتابه، گتسبی امیدواره اما سرنوشت شومی داره. گتسبی نمودی از رویای آمریکایی با پایانی تراژیکه. لابد بعد از 8 سال، پایان تراژیک برای یک امید بزرگ برام بیشتر تاثیر گذار شده. تراژدی‌ که با روایت مجالس با شکوه گتسبی میلیاردر شروع می‌شه و به خطاب «مادر سگ بدبخت»* در قبرستون ختم می‌شه.
پول و پولدارها هم این‌بار برام جالب بود. اینکه یک عده پولدارن و یک عده‌ي دیگه پولدار می‌شن و این دوتا همیشه باهم فرق دارن. همیشه مایلن بیشون فرق گذاشته بشه و واقعا هم فرق دارن. پولدارهایی که همیشه به پولدارهای جدید تازه‌به‌دوران رسیده و از پشت کوه اومده می‌گن اما به قول کتاب «…آدم‌های بی‌قیدی بودند، چیزها و آدم‌ها را می‌شکستند و بعد می‌دویدند و می‌رفتند توی پولشان، توی بی‌قیدی عظیمشان یا توی همان چیزی که آن‌ها را به‌هم پیوند می‌داد…» ص224

* the poor son-of-a-bitch عنوانی که بعدا دوروتی پارکر روز تشییع جنازه فیتس‌جرالد به کار می‌بره. (از پاورقی‌های کتاب ص230)

پی‌نوشت: جالب اینجاست که همون7-8 سال پیش هم در مورد گتسبی چیزکی نوشته بودم: اینجا و اینجا . متن‌ها نشون می‌ده که اون موقع در چه حال و هوایی بودم!

بیان دیدگاه

دسته روزمره

بیان دیدگاه