با اینکه بیشتر از شش ماه از دفاع ارشدم میگذره اما هنوز هم که هنوزه نتونستم تصمیم بگیرم که آیا میخوام برم یا بمونم. تافل رو نمرهی قابل قبولی گرفتم٬ فردا هم میخوام آیلتس بدم٬ اما هنوز تصمیم نگرفتم. شاید اگر این مسالهي کودتا و جنبش سبز و سوهای امیدی که بوجود اومده٬ نبود٬ راحتتر میشد گفت گوربابای این مملکت بریم از این چندصباح باقی موندهی جوونیمون لذت ببریم. اما با این شرایط آیا بازهم باید رفت؟ وقتی تمام دلت پای ایرانه و اخباری که ساعت میزنه!
آیا اصلا کل زندگی به محیط و شرایط بهتر زندگیه؟ آیا اونی بیشتر برد کرده که بیشتر در سواحل آفتاب گرفته یا اونی که میتونه به فرزندانش بگه در دوران حکومت ج.ا.ا. در ایران موندم تا این آینده رو برای شما بسازم؟نقد رو رها کردن به امید نسیه؟ آیا اصلا چنین نقدی وجود داره؟ یا اصولا امیدی به چنین نسیهای هست؟ خیلی احساس نلسون ماندلا بودن بهت دست داده؟
آیا زندگی در ایران رنج مطلقه و در خارج از ایران لذت مطلق؟ مسلما نه. آیا ترس از مصاحبهی آیلتس اونقدر ارزششو داره که باز گوزپیچ بشی که آیا می خوام برم یا بمونم!؟ مسالهی اصلی درواقع همینه که برای آیلتس نخوندم و حالا میخوام از امتحانش شونه خالی کنم برای همین باز پروندهی «آیا رفتن یا ماندن» رو باز کردم!
امتیازات خارج رفتن:
1- برخورداری از احترام به نوع بشر
2- امکانات و آزادیهای اجتماعی و شخصی
مضرات خارج رفتن:
1- دلتنگی برای خانه و وطن
2- شروع از صفر
امتیازات موندن:
1- همین روند زندگی رو ادامه میدی و لازم نیست خودت رو برای تغییر بزرگی اماده کنی.
2- در مقایسه با کسی که بخواد برگرده به خاطر جا افتادن شرایط بهتری داری
مضرات موندن:
1- چیزهای زیادی عذابت خواهند داد٬ از تلوزیون و روزنامه بگیر تا حتی گفتگوهای روزمرهی مردم عادی.
2- از آزادیهای شخصی و اجتماعی زیادی محروم خواهی بود.
اینم از جدول Pros و Cons و همچنان بینتیجه. یعنی من هم شدم آدمی که یکی دیگه باید بهم بگه چیرو انتخاب کنم؟ داغونم از این دوراهی لعنتی. مدتیه.
خوب اگر میخوای با توجه به کورسویی که این روزا پیش اومده بمونی بگو ببینم توی این به قول خودت «روستای بزرگ» چی میبینی و چه کاری میتونی بکنی؟ حالا اگر تهران بودی باز یه چیزی اما اینجا… !!
در عین حال تجربه خیلی چیزها ارزش داره…
من نظر شخصی مو میگم – فکر میکنم تجربهی زندگی تو اروپا یا آمریکا یا شرق دور چیزیه که می تونه اصلن جنبههای جدیدی از وجودت رو کشف کنه – تجربه تجربه تجربه – اینه که منو ته هر چالهای می کشونه – البته عقاید من یه کم دیوانگیه و من سعی ندارم منتقلش کنم
وسوسهی تجربه کردن اوممم – البته شاید هم بچهی تو مثل نمو باشه! و بخواد تو سفر کرده باشی و عمر لاکپشتهای دریایی رو بدونی – هاهاها
من خودم یه دو سه سال دیگه ای هستم – ولی بعدش با یک کوله پشتی آوارهی خاکهای دور میشم – و برای بچهم از ایران و غیر ایران داستانها خواهم گفت خلاصه! اهم!
کاملا موافقم
شرایطی شده که اگر بخای بری حتا احساس ناجوانمرد بودن داری از اینکه داری دوستانت و همدردانت رو تنها میذاری
نمی دونم وقتی تافل داری چرا می خوای دوباره بری آیلتس بدی ولی به نظرم دوباره کاریه. 2 تا مدرک زبان داشتن هیج تاثیر خاصی نداره مگر برای جاهایی مثل سفارت و مهاجرت. اگر به فکر دانشجویی هستی استادا اصلاً دغدغه زبان ندارن و مدرک زبان رو هم دانشگاه چک می کنه و بس. وقتتو بزار رو ارتباط با اساتید. من هم اول فکر می کردم خیلی این مساله مدرک زبان مهمه. مهم هست اما از یه سطحی به بالاتر می گن زبانش خوبه بریم سر باقی مسائل!
یه مقدار از این امتیازات و مضراتی که نوشتی اشتباهه. آره تو خارج احترام هست ولی برای من این قضیه خیلی متفاوت از ایران نبوده تا حالا. اینجا هم منشی های لوس و از خود راضی داره یا مردمی که ممکنه وقتی رانندگی می کنی سرشونو بیارن بیرون و بهت فحش بدن! از ایران کمتره ولی قضیه یه مساله انسانیه! در مورد شروع از صفر هم من فکر می کنم ما اصلاً شروعی نکردیم که بخوایم بگیم دوباره قراره به صفر برگردیم! اگه 40 ساله بودی با 15 سال سابقه کار و درآمد و موقعیت اجتماعی و خونه و زندگی و … می شد گفت شروع دوباره اما الان.
اینجا تنها جیزی که به چشم می آد فردیت اه. تنهایی عجیب و گاهی لذت بخشش. اینکه می تونی فضایی بسازی که همه جیزش ماله خودته و کاملاً مستقله و همینطور هیجان یاد گرفتن و کنار اومدن با یه سیستم جدید. راجع به ایران هم باید بگم مشکل من با سیستم بسیار فراتر از تغییر و جنبش سبز بود. چیزی که منو تو ایران اذیت می کرد نگاه سنتی و تفکرات بسته بود. سطح فرهنگی بود و این که تقریباً فضای خصوصی تو ایران معنی نداره. من حتی اکه همین فردا رژیم هم عوض شه و یه رژیم کاملاً دموکراتیک بیاد سر کار ترجیج می دم یه مدت اینجا بمونم چون فکر می کنم تغییر عمده ای رخ نداده.