بالاخره بعد از هفتهها و بلکه ماهها برم يا نرم کردن، رفتم و فيلم آتشبس رو ديدم. اينقدر نرفتم تا سينماي دالبي رو از دست دادم و فيلم رو در سينماي معمولي قدس ديدم. اوائل فيلم نچسب بود وبه زحمت تحملاش کردم. اما نيمساعت سه ربعي که مقاومت کردم يواش يواش فيلم جا افتاد و تونستم تحملاش کنم. آخرهاي فيلم که شد خوشحال بودم از اينکه چنين فيلمي پر فروش شده. اساس داستان برمبناي يک کتاب روانشانسي است به نام «شفاي کودک درون» از اين کتابهاي پرفروشي که حتما اسمشو شنيدين اما عمرا حاضر باشين بخريناش.
اي بابا چرا من موقع نوشتن در مورد آتشبس، Evanescence گوش ميدم؛ بذارين آهنگ رو عوض کنم و يه چيز سبکتر بذارم الآن برمي گردم.
ميگفتم، اساس داستان يک کتاب روانشناسانهي پرفروشه و فيلم به خوبي تونسته اين موضوع رو تصويرگري کنه و با زوج معروف «گلزار و افشار» صحنههاي بامزهاي خلق کنه. فيلم حرفهاشو در زمينهي مدرن شدن زنهاي امروزي و ديروزي شدن مردها خيلي مستقيم و راحت ميزنه و هيچچيزي رو پيچيده نميکنه. تمام اين موارد باعث شده که (به شرط تحمل سه ربع اول) با فيلمي مفرح و در عين حال انديشيدني روبرو بشيم که ارزش يک بار ديدن رو داره.
خوب، Pixies براي نقد نوشتن گزينهي بدي نيست. اگر بيشتر از دوترانه از اين گروه داشتم حتما نوشتهام طولانيتر ميشد!
«براي فهميدن زنها بايد حداقل 2 کيلومتر رو با کفش پاشنهي 10 سانتي راه بري يا حداقل يک شکم بزايي.» اين هم ديالوگ برگزيدهي فيلم بود به عنوان حسن ختام انشاي امروز من.
[مشخصات فيلم]
[دو نقد در مورد فيلم + و +]
فیلم سعی کرده روشنفکرانه صحبت کنه اما کارگردان در قسمتهایی نشون داده آدم روشنفکری نیست . این رو وقتی میشه فهمید که موضوع یک بیمار دو جنسیتی _ که نقشش خوب ایفا شد _ مورد سخره قرار میگیره و روان شناس اینقدر با بی توجهی با مریض برخورد میکنه . به نظرم موضوع برابری حقوق زن و به قول شما کتاب مورد بحث که این فیلم تقریباروخوانی از این کتاب بود فقط یک سوژه بود . مشکلات درست بررسی نشده و در آخر هم راه حل درستی پیش پا نمیگذاره. بحث بازی و فیلمنامه و … هم فاکتور میگیریم .شاید بشود این فیلم را فقط «تحمل» کرد .
توسط ورود ممنوع